|
ببوسم چوبه دارم به شادی اگر در پای آن دارم تو باشی به بیماری،دهم جان و سرخود اگر یار و پرستارم تو باشی ♥R♥ برای تویی که قلبت پـاک است…برای تو می نویسم... برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست… داشتن هایم تایی وجود ندارد گاهى گمان نمیکنى ولى میشود. خسرو شکیبایی چه زیبا گفت : تا زنده ای در برابر کسی که به خودت علاقه مندش کردی مسئولی … ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿـــﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒــــــﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ... ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑــﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻕِ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ....
گاهی یک نفر چـقـدر خـوبـه . . . وااااااای خدا تو رو به هرکی که دوست داری قسمت میدم تمام عاشقا رو به عشقشون برسون الهی آمین شب است و در به در کوچه های پر دردم
خیلی سخته عاشق کسی باشی که روحشم خبر نداشته باشه ولی خیلی شیرینه که یواشکی عاشقانه نگاش کنی و تو دلت بگی خیلی دوستت دارم...!! کاش میدونستی....... ♥بـــے حـــد و مــــرز دوســـتــت دارمــــ♥ شنیدم که میگن:وقتی یه دختر بخاطر یه پسر اشک میریزه،یعنی واقعا دوسش داره.....اما....... وقتی یه پسر به خاطر یه دختر اشک بریزه،یعنی دیگه هیچ وقت نمیتونه کسیو مثل اون دوست داشته باشه..... خیلی دلتنگ شده ام ؛ ﻭﻗﺘــﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﻟﺸﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ! ﻻﺯﻣﺶ ﺩﺍﺭﻡ… دلگیرم از کسی که مرا غرق خودش کرد! اما نجاتم نداد.... دل گفت:((وصالش به دعا باز توان یافت)) عمریست که عمرم، همه در کار دعا رفت دفتر عشـــق كه بسته شـد
تو را ای گل کماکان دوست دارم به قدر ابر و باران دوست دارم کجا باشی کجا باشم مهم نیست تو را تا زنده هستم دوست دارم در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم عاشق نمی شوی که ببینی چه میکشم وای از نیمه شبی که بیدار شوم ... تو را بخواهم ... و خود را در آغوش دیگری بیابم ... یک روز پسری با دختری آشنا میشه که از هر لحاظ دختر به پسر برتری داشت و چندین سال نیز از پسر بزرگتر بود… دختر اونو بعنوان یه دوست خوب انتخاب میکنه و بعد از مدتی پسر عاشق دختر میشه ولی هیچ وقت جرات نکرد که به اون ابراز احساسات کنه و بهش حقیقت رو بگه یه روز دختر از دوست پسرش می پرسه که عشق واقعی رو برام معنی کن و پسر خوشحال میشه و فکر میکنه که دختر هم به اون علاقه مند شده و براش حدود نیم ساعت توضیح میده دختر به دوستش میگه: من دنبال یه عشق پاک می گردم یه عشق واقعی کمکم میکنی پیداش کنم،تا بحال هر چی دنبالش گشتم سراب دیدم و همه عشقها دروغ و واهی بود … پسر بهش قول میده تو این راه کمکش کنه، هر روز محبت و عشق پسر به دختر بیشتر میشد ولی دختر بی اعتنا می گذشت و هر چی دختر می گفت پسر چند برابرش رو اجرا می کرد تا دختر متوجه عشق اون بشه… تا اینکه یه روز که با هم زیر بارون تو خیابون قدم میزدند دختر به پسر میگه: میدونی عشق واقعی وجود نداره ؟ پسر می پرسه چطور و دختر میگه: عشق واقعی اونه که واسه معشوقش جونش رو هم بده و پسر گفت : ببین، به اطرافت با دقت نگاه کن، مطمئن باش پیداش میکنی و باید اول قلبت رو مثل آینه کنی. دختر خندید و گفت : ای بابا این حرفا براتو قصه هاست واقعیت نداره، بعد دختر خواست که با هم به رستوران برن و چیزی بخورن، پسر نیز قبول کرد در حالیکه از خیابون عبور می کردند یه ماشین با سرعت تمام به اونها نزدیک شد انگار ترمزش برید و نمی تونست بایسته و پسر که این صحنه رو میبینه دختر رو به اونطرف هول میده و خودش با ماشین برخورد میکنه و نقش زمین میشه دختر برمیگرده و سر پسر رو که غرق خون بود تو دستاش میگیره و بی اختیار فریاد میکشه عشقم مرد…… آره اون تازه متوجه شده بود که اون پسر قربانی عشق دختر شده ولی حیف که دیگه دیر شده بود دختر بعد این اتفاق دیگه هیچ وقت دنبال عشق نرفت و سالهای سال بر لبانش لبخند واقعی نقش نبست… برای دوست داشتنت
|